بنام یگانه مقصد عشق و عروج
تازه هوا تاریک شده بود آسمون شب با نور زیبای مهتاب و نقته های سفید ستارگان بسیار زیبا و جذاب بود هوا هم رو به سردی گرفته بود ؛ از زمانی که جنگ عراق شروع شده بود مردم کمتر مشهد میومدند و سیل زوار کم شده بود . اما امسال فرق داشت هروقت می رفتم حرم یه جایی داشتم که معمولاً خلوت بود میتونستم درد دل کنم و خودمو تو فضای معنوی خلوت شست و شو بدم .
امسال که راه عراق بسته بود و همه رونه مشهد شده بودند .
فکر میکردم اون جایی که پاتوق همیشگیم بود خلوت باشه ؛ خیلی دلم گرفته بود دوست داشتم فریاد بزنم و گریه کنم ! ؟ آخه فکرم هنوز از صحنه هایی که دیده بودم پر و مغتوش بود گفتم یه چند دقیقه ای کنار آقا با آقا درد دل میکنم ، ورودی حم خیلی مسائل دوباره تکرار شد .
با خودم گفتم کجا اومدی اینجارو هم اینا گرفتن ، اما بی خیال شدم و سرمو انداختم پایینو به طرف پاتون هیشگیم به راه افتادم ، اونجاهم شلوغ بود ؟! به سختی یه جایی برای نشستن پیدا کردم ، جاتون خالی حال و هوای معنوی خواصی آقا تو حرمش عنایت کرد .
دعا که تموم شد فکرم دوباره مشغول شد تو اون فضای معنوی با خودم کلجار میرفتم که چرا ......... ؟؟؟!!!!!
نسل اول ودومی ها خودشونو گم کردن ، نسل سومی ها هم دلایل زنده و راحت بودنشونو فراموش کردند .
ای کاش خاطرات لحظه لحظه جنگ رو فرامشو کرده بودم ؟؟؟؟ !!!!!!!
هنوز یادم نرفته که موقع غروب نزدیک خط تو مقرمون حاج محسن مداح گردان که ارادت خاصی به امام حسین ( علیه السلام ) داشت و عاشق آقا بود وقتی که یلقبی شو دست گرفته بود که بره یه گوشه افطار کنه چه طور ترکش خمپاره سرشو از تنش جدا کرد حاج محسن سرش جدا شد و خورد زمین ؟! اما همه و من دیدیم که از جاش بدون سر بلند شد مثل همون موقع هایی که تو هیئت گردان دم میگرفت یه دست جلو یه دست درحال سینه زدن جلو به راه افتاد و جلو رفت تا این که ایستاد و دستاشو باز کرد و افتاد ؟! انگار خود آقا اومده بود ببرتش . ؟؟؟؟!!!!!!!!!!
هنوز صدای بچه هایی که تو عملیات فتح المبین یادمه که که یا زهرا (س) می گفتندو جلو میرفتند یا زهرا (س) می گفتندو می افتادن .... وقتی هم که بالای سرشون می رفتیم میدیدم که از پهلو و بازو مورد اصابت ترکش و تیر قرار گرفته بودند .
هنوز بوی گوشت های سوخته بچه هارو تو میدون های مین حس میکردم .
هنوز صدای بچه هایی که تو والفجر 8 تکبیر میگفتند و زیر آتش فاو رو فتح کردن یادمه .
هنوز یادمه لب تشنه محمد رو که وقتی رفتم بالسرش آب بدم دوستشونشون داد و وقتی برگشتم با لب تشنه مثل دوستش شهید شده بود .
هنوز چهره بچه هایی رو که روی پیرهنشون مینوشتند میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم رو خاطرم هست .
مگه میشه و میتونم فرامشو کنم .
آخه چرا این نسل اول و دومی ها این ها رو یادشون نیست آیا واقعا یادشون رفته این مملکت چه گل های رو ازدست داده ؟
آیا واقعا نمیدونن بچه ها ره صدساله رو یه شبه میرفتند ؟
آره یادشون رفته
یادشون رفته که همیشه برای یه تاکسی باید مدتها بایستم و وقتی هم که سوار میکنن از اون پیرمردش گرفته تا میان سالها و این جووون ها به خاطر ریشم هزار تا حرف رو بهم میگن ؟
آخه ما جامونده های جنگ هیچی ؟؟؟!!!!!؟؟؟!!!؟؟؟؟!!!!!
آخه چرا تو حرم امام رضا (ع) هم دست برنمی دارید ؟ !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/////
آبجی آخه چرا چادر رو فقط برای ورد به حرم و حضور اونجا می پوشی آخه چرا باهمون قیافه ای که هزار جور آرایش روش هست میایی حرم ؟؟؟!!!!!
اصلاً چه طوری روت میشه بیایی حرم و زیارت اصلا اسموشمیزاری زیارت ؟؟؟؟؟؟
زیارتی که وقتی برمیگردی چادر رو در میاری به چه درد میخوره ؟؟؟؟؟؟؟
آخه چرااااااااااااااااااا ..........................................................................؟؟؟؟!!!
آقایون هم که از خانوم ها بد تر نمی دونم اومده حرم ویا این که حرمو با سر چهارراه خونشون اشتباه گرفته ؟؟؟؟؟!!!!!!
بابا گفتن امام رضا مهربونه رئوفه گناه کار هارو راه میده چرا تو حرم این کارهای .... رو میکنید ؟
بابا در دزی بازه حیاء گربه کجا رفته ؟
آخه چرا ما باید فقط اسممون مسلمون باشه ؟
چرا وقتی یه لبنانی بزرگ شده دست خودمون وقتی میاد مشهد از جلوی حرم برمی گرده ؟ چراااا ؟؟!!
دوست داشتم حرفاشو می شنویدید به خدا سرمو نمی تونستم بلند کنم .......................
به زبون خودش گفت : ایران اسلامی اینجاست ؟؟؟؟؟؟؟؟ این جا شهر مذهبی مشهد مقدسه ؟؟؟؟؟؟؟ میگفت اصلا ً تو این مسلمون زندگی میکنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ .................................
بی خیال ببخشید سرتونو با درد دل هام به درد آوردم ..........
یکی نست بیاد مارو نصیحت کنه ................. ازخودم یادم رفت خوش به حال اون حایی که رفتند وای به حالمون که از قافله جاموندیم و روز به روز دور تر و دور تر میشم
ای کاش شور جنگ در ما کم نمی شد
این نامرادی شیوه مردم نمی شد
ای کاش رنگ شهر بازیگر نمی داد
در جبهه یا زهرا مرا بر باد میداد
ما که هم از اون طرف موندیم و هم از این طرف در عذابیم
از زرق و برق شهر خود نیرنگ خوردم
آن معنویت های جنگ را از یاد بردم
خود را به انواع گنه آلوده کردم
در راه باطل کوشش بیهوده کردم
از دفتر دل نام الله پاک کردم
دل را به زیر کوه عصیان خاک کردم
بیایین مثل خیلی هایی که ره صد ساله رو یک شبه رفتند توبه کنیم
بیایین عرووج کنیم بیایید عاشق شیم
بیایید پرواز کنیم
اکنون پشیمان آمدم با این تمنا
یارب نظر کن جرم عصیانم ببخشا