بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
نظر شما درباره این مطلب چیه؟
به نظر شما امکان دارد ایران یک روزاز کشوری که اکثریت جمعیت ان شیعه است به کشور ی تبدیل شود که اکثریت جمعیت ان سنی شود؟
ایا امکان دارد؟
اگر امکان دارد چه چیز سبب میشود؟
ایا ما هم نقشی داریم؟
منتظر نظرات شما هستم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم یا من لا یرغب فی الجزاء
ویا من لایندم علی عطاء
ویا من لایکافئ عبده علی السواء...
خدایا ای انکه در برابر انچه می دهی پاداش نمی خواهی،
وای انکه از بخشش خود پشیمان نمی شوی،
وای انکه پاداش بنده ات را نه هم وزن انچه کرده، بلکه افزون تر می دهی...
تو بی استحقاق ما نعمت می دهی و از روی تفضل گناه را می امرزی، عذاب تو عین عدالت است وحکم تو خیر وصلاح ما.
اگر عطا کنی آن را به منت نیامیزی واگر منع کنی از روی ستم نباشد.
...
با هر کس که نا فرمانیت کند بردبارانه رفتار می کنی وآن را که خواسته بر خود ستم ورزد مهلت می دهی.اری تو با ایشان مدارا می کنی تا وقتی به سوی تو بر گردنند وعذابشان را به تاخیر می اندازی تا وقتی که توبه کنند تا ان کسی که هلاک میشود بی رضای تو در ورطه نابودی نیفتد وانکه تیره بخت میگردد
به نعمت تو تیره بختی نیابد،
مگر پس از آنکه دیگر عذری نبیند وحجت بر وی تمام شود.
این همه از لطف وکرم توست ای خدای بخشنده وبهره ای از مهربانی وعطوفت توست در حق ما ای خداوند پرشکیب.
...
وفرمودی:« بخوانید مرا تا اجابت کنم برای شما،آنان که از بندگی من سر میپیچند زود باشد که با ذلت وخواری به دوزخ درایند» پس دعا به درگاه خود را عبادت خواندی وترک ان را سرکشی ،وتهدید کردی که ترک ان سبب داخل شدن به دوزخ است درعین خواری وذلت.
...
این ماه مبارک در میان ما به شایستگی زیست وبه نیکی همنشین ما گردید .وگران مایه ترین سودهای اهل جهان را به ما بخشید .پس جون زمانش به انجام رسیدومدتش به سر امد وشمار روزهایش پایان گرفت، از ما جدا شد.
اینک او رابدرود میگوییم همچون بدرود گفتن کسی که فراقش بر ما دشوار است و رفتنش ما را دچار اندوه ووحشت می کند وعهد نگه داشتنی وحرمت رعایت کردنی وحق گذاردنی از وی را بر ما لازم می گرداند.
پس می گوییم؛ سلام بر تو ای بزرگترین ماه خدا و ای عید دوستان خدا.
سلام بر تو ای گرامیترین اوقاتی که همنشین ما بودی و ای بهترین ماه در همه روزها وساعتها.
...
سلام بر تو ای همدمی که چون امدی بر دل ما ارامش اوردی وشادمان کردی وچون سپری شدی ما را در وحشت تنهایی گذاشتی و درد فراق افزودی.
سلام بر ای همسایه ای که در مجاورت تو دلها نرم ورقیق شوند و گناهان رو به کاستی روند.
...
سلام بر تو که بر گناهکارن چه طولانی بودی و چه پرشکوه بودی در دلهای مومنان.
...
سلام بر تو ای ماهی که وجودت مایه سلامت ما، از هر گزند وافت بود.
...
سلام بر تو وآن فضل تو که اینک از آن محروم ماندهایم .سلام بر آن برکتهای پیشین که از ما گرفته شد.
پس در برابر آن کوتاهی ای که در این ماه در عبادت تو بدان دچار شدیم ما را پاداش ده تا با آن خیری را در یابیم که دلخواه ما بوده است و اندوخته های گوناگون را که ارزو داشتیم در عوض بستانیم.
...
خدایا اگر در این ماه گرد گناهی کوچک یا بزرگ گردیدهایم یا ان را مرتکب شدیم یا به عمد خطایی کرده ایم یا از روی فراموشی بر خود ستمی روا داشته ایم و یا حرمت دیگری را نپاییده ایم بر محمد و خاندانش درود فرست و بر گناهان ما پرده بپوشان.
و به بخشایش خویش از ما در گذر .و ما را پیش چشم سرزنش کنندگان قرار مده وزبان طعنه زنان را بر ما دراز مکن. وبا مهربانی بی پایان و فضل کاستی ناپذیر خود ،ما را به کاری وادار که انچه را از ما در این ماه نمی پسندی فرو ریزد و بپوشاند.
...
خدایا بر محمد ،پیامبر ما و خاندانش درود فرست،همچنان که بر فرشتگان مقرب خود درود می فرستی.
بر او و خاندانش درود فرست ،انگونه که بر پیامبران مرسل خود درود می فرستی.
بر او و خاندانش درود فرست، آنسان که بر بندگان شایسته خود درو می فرستی.
و برتر از درود انان ای پروردگار هستی ها ؛درودی که فضل و برکت ان به ما رسد ،و سود ان نصیب ما گردد،ودعای ما با ان مستجاب شود.
تو بزرگوارترین کسی هستی که همه رو به سوی او میآورند ،و کار سازترین کسی که بر او توکل می کنند و بخشنده ترین کسی که از فضل او بخشش می خواهند ،که تو
بر هر کار توانایی
...
«فرازهای از وداع جان سوز اما سجاد علیه السلام با رمضان المبارک در دعای چهل پنجم صحیفه سجادیه»
شش روز از اتمام بهترین ماه خدا گذشته وهنوز گاهی موقع خوردن ،ناخوداگاه گمان می کنیم که روزه ایم. نمی دانم چه قدر حواسمان به خودمان است؟هنوز سحر ها بیدار میشویم تا این بار روزی خود را از خدا بگیریم؟؟؟عادتهای خوبی که ماه رمضان برای ما در لوح ضمیرمان به یادگار گذاشت را به غلفت از دست دادهایم؟؟؟نمی دانم...
بسم الله الرحمن الرحیم
بیا با هم بخندیم،به هم نخندیم
خلق خوش نشا بزنیم،نهال سرور بنشانیم
و خوشه خرمی خرمن کنیم.
با خویش چون ابر در بهار گریستن،
با دیگران چون دانه در دل خاک شکافتن وشکفتن.
معنی مومن ،بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه ؛
که عبوس و ترشروی منافق است
و دو رو ،افسرده دلی است که افسرده کند انجمنی.
این زبان حال بچه های جنگ است با همان دلهای اسمانی شان.
برخی از خوشمزه گی های این دلهای اسمانی را از کتاب فرهنگ جبهه(شوخ طبعی ها) جلد دوم می گویم تا در این روز ها که دلهایمان را با رمضان المبارک شسته ایم ، با یاد شهدا زنده کنیم و در شوخی هایمان با یکدیگر که کم کم مرز ها را طی کرده و گاهی به بی حر متی و رو کم کنی تبدیل می شود تجدید نظر کنیم.
عجب ادم بلا نسبتی است!
فحش و نا سزایش عبارت «عجب ادم بلا نسبتی است» بود.یعنی عصبانی که می شد و از کوره به اصطلاح در می رفت بیشتر از این نمی گفت؛مثل چک سفید امضایی بود که حامل ان هر مبلغ که دلش می خواست می توانست در ان بنویسد.یعنی یک عدد صفر بگذارد و بسته به کرمش هر چند تا صفر.
بچه ها هم از او یاد گرفته بودند و هر وقت پای چنین شخصی در میان بود به جای اینکه بنشینند به غیبت و شمردن صفات مذموم او،
می گفتند از ان بلا نسبتها ست!
یعنی هر چه بگویی کمش است.(ص 88)
از کجا معلوم!
یک دست از کتف نداشت.بسختی می شد باور کنی که احساس نقص عضو و کاستی ومشکل می کند. به اندازه همه انهایی که چهار ستون بدنشان سالم بود می دویدو کار می کرد.امکان نداشت بگذارد کسی مراعات حالش را بکند.
بچه ها هم که او را اینقدر سر حال و سر کیف می دیدند ،تو شوخی کم نمی گذاشتند،از جمله می گفتند؛
الان تو اینجایی دستت رو ببین کجا مار و مورها دارند می خورند و دعایت می کنند که چه ماهیچه ای،چه مچی،به به.
او که در جواب کم نمی گذاشت می گفت:از کجا معلوم؟شاید الان گردن یه حوری باشه تو بهشت،خدا رو چه دیدی؟!!!(ص124)
بخورید ویتامین« ق» داره!
هر چه می خواستی تو دکان این تدارکات چی ها پیدا می شد.که هر دم ازباغ کمکهای مردمی بری میرسیدوتازه تر از تازه تری!
انها هم بی دریغ می ریختند توی توبره و بار شهردار و خادم الحسین (گویا مسول توزیع مواد غذایی در طول مدت معینی بودند)می کردند و میفرستادند سر وقت ما.
گاهی میوه نوبرانه که در شهر هم گیر بچه ها نمی امد و نان مثل برگ گل نازک و انواع واقسام اجناس لطیف و خوش خوراک اما...
گاهی چشمت روز بد نبیند ،نان می اوردند که صد رحمت به تو بره گداها.انقدر سفت وسخت بود که سمبه و چکش هم به ان کارگر نبود چه برسد به دندان!
اینجا بود که شوخی ها گل می کرد:
بخورید که هیچ وقت گیرتان نمی اید،
دیگری :مثل اینکه نونها رو از گاوداری های اطراف کرج فرستادند درسته؟
وسومی:بخورید لابد ویتامین ق داره ؛برای قوزک پا خوبه!
و نظیر این حرفها که مثل اب ،نانهای خشک را نرم می کرد.(ص 149)
نان وپنیر که دعای سفره ندارد!
جانمان را به لبمان می رساند تا می گذاشت یک لقمه نان بخوریم.
کلی باید قبل و بعد از غذا دعا و ثنا واستغفار واستغاثه می کردیم.
وقتی او شهردار بود امکان نداشت قدری کوتاه بیاید و به یک مختصر مقدمه ای راضی شود و بگذارد صاف برویم سر اصل مسئله!
دعا را باید تمام و کمال می خواندیم ولو روده کوچکمان، روده بزرگمان را می خورد.
حالا وقتی شام ونهار مرغ وماهی و چلو پلو بود یه چیزی؛ادم دلش
نمی سوخت،دندان رو جگر می گذاشتیم.
اما او برای نان وپنیر هم ،همان مالیات را می گرفت که برای چلو کباب!
هر چه می گفتیم اخر پدرت خوب،مادرت خوب حاجی،نان وپنیر خشک و
خالی که دیگه دعای سفره نداره،میگفت:
کفر نگو.هه با هم .بسم الله الرحمن الرحیم.اللهم الرزقنا رزقا حلالا طیبا واسعا...
وعبارات دیگری که خودش به ان اضافه کرده بود.
خلاصه اشکمان را در می اوردو ما هم مجبور بودیم برای حفظ ابرویمان!برای اینکه نگویند بی دین وایمونن دم نزنیم.(ص 136)
و ان شاءالله شبی باشهدا هایمان تبدیل به روزهایی به رنگ جهاد شود.
وخطاب شهدا به ما دیگر این نباشد که
مرا به خیر تو امیدی نیست،شر مرسان...
واذا سالک عنی عبادی فانی قریب
و زمانکی بندگان من از تو درباره من پرسیدند پس به درستیکه من نزدیکم
هر روز هزاران بار،هزاران که نه اما بارها می گوییم
تا خدا چی بخواد،به امید خودش،
هرچی اوستا کریم بگه و...
اری ما هم گوینده این الفاظیم و هم شنونده.
اما...
اما توجه کرده اید که این الفاظ به تکه کلامهایی تبدیل شدند که برای تبرک کردن حرفمان ونه عملمان وحتی ناخوداگاه و بی تو جه به کار می بریم!
درست در همان آن در این فکریم که ایا همه اسباب جور است؟من این همه زحمت کشیدم خدا کنه گیر نکنم!
ان موقع یادمان هست خدا نزدیک است؟!
و وقتی فعل سأل را خوب صرف نمی کنیم خدا هم کار ما را به خودمان و شرایطی که جور کرده ایم میسپارد...
می خواهید مطمئن شوید؟چند بار گفته اید خسته شدم،له له شدم،خدایا کجایی با توام مگر مرا نمی بینی و...
می دانم بحث شرایط حرف زیاد دارد اما حرف من چیز دیگری ست...
نمی دانم شاید، شاید تکلیفمان با خودمان معلوم نیست که ما بنده ایم یا ازاد ؟
گویا وقت کار کردن خومان خداییم و با فکرمان سعی می کنیم تمام جوانب را بسنجیم و مهر تایید را خودمان می زنیم و کار را انجام می دهیم و...
و و حتی دنبال نشانه های تایید او هم می گردیم.گاهی تلقینات وتخیلات خود را برای کاری که از اساس اشتباه است ،تایید الهی می دانیم!
زمانی که ملول از اتفاق های پیش بینی نشده و غیر قابل باور می شویم بنده می شویم و خدا را می خوانیم!
باید باور کنیم که ارامش حقیقی را تنها در دامن خدا می توان یافت
پس به اواز اول اعتماد کنیم...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلامی چو بوی خوش.....
.....بوی خوش رمضان ؟
هیچ وقت فکر کردیم که به چه دیدی به رمضان و شبهای قدر نگاه می کنیم ؟
درطول سال چرا منتظر رمضانیم واز رمضان مشتاق شبهای قدر ؟
شاید منتظر یم تا بیایند و باز عهد ببنیدم
مثل هر سال.اشکها بریزیم وهی بگوییم خدایا مگر نگفتی این ماه ماه مغفرت
است.مرا یادت نرود! من سال قبل گفتم ولی نتوانستم لطفا مرا ببخش!!!!
شبهای قدر هم که دیگر فرشته ها خسته می شوند بس که
عهدهایمان را برای خدا با اب وتاب وبا اصرار فراوان که شما فرشته ها شاهد باشید
ائمه شاهد باشید دیگر زیر قرارم نمی زنم
و..................
به این روند عادت کرده ایم که رمضان خانه تکانی کنیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به راستی مگر چه قدر فرصت داریم تا همیشه بهترین ها را صرف پاک سازی کنیم؟
پس کی شروع به پر کردن ظرف این دل کنیم؟؟؟؟؟
چه قدر بد است این .
کاش بخواهیم که یادمان بماند رمضان را سال معنوی خود بدانیم
منتظرش بمانیم تا با امدنش به عقب نگاه کنیم و پیشرفت های خود را هم ببینیم.
وبا خدا بگوییم من خواستم وفراموش نکردم عهدهایم را با تو ......من می دانم که تو مظهر
عشقی و مرا عاشقانه دوست داری..................................