به یاد شهدای پیشین سیستان از جمله 6 شهید کرمان...
سردار علوی.سردار کریمی،سردار اسدی که سومین شهید خانه است،وسه پاسدار جوان ...
به یاد سیصد شهید غدیر...
مثل ان روز که سیصد خانه داغ دار شد،داغ تنهایی... باز شهر بوی شهدا را حس کرد...
کمی از محل تشییع که فاصله گرفتیم باز شهر شیشه عطرش را گم کرد وفراموشی غالب شد...
صدای آهنگهای بندری آن قدر بلند است که فریادهای حاج همت لای نیزارهای اروند جا می ماند و به گوش نمیرسد.
بردیوارها روی پوستر و عکس شهید، عکس مرده ی هفتاد ساله میچسبانند و نام شهید را از کوچه ها برداشته و نام سوسن و زنبق میگذارند.
غیرت، یک شب بی هوا از جیب مردها می افتد توی لجنزار غفلت و.... گم می شود.
مردها توی چراگاههای خیابان راه می افتند و گناه میچرند. زنها مثل دستفروشیها، می ایستند کنار خیابان و جواهرات بدلی عرضه می کنند
بعضی در پی شواهد و اسنادی هستند که ثابت کنند فاطمه(س) هم ادکلن میزده و
پوست گوزن می پوشیده و برای فرزندانش، جلوی چشم یتیمان فقیر موز می خریده و هر روز حمام سونا می رفته است.
بعضی ها سراغ چادر وصله دار زهرا(س) را در موزه ها میگیرند.
میگویند دیگر کاخ نشینی عیب نیست!!
بهشت زهرا برای آنها محیطی غم آلود است و افسردگی می آورد!!..
کاش، مردهایی که غیرتشان را گم کرده اند، به اندازه دفترچه ی بیمه شان، به اندازه ی
کوپنشان برای پیدا کردنش به دست و پا می افتادند.
کاش قحطی عفت تمام می شد!
کاش عملیات چریکی چمران فراموش نمی شد.
کاش باکریها و زین الدین ها از یاد نمی رفتند.
کاش طنین صدای شهید آوینی را با صدای نکره ی مایکل جکسون عوض نمی کردیم.
کاش از بوی گلاب بیشتر از ادکلن چارلی خوشمان می آمد.
کاش خودمان را گم نمی کردیم و برگه ی هویت از کتاب زندگیمان کنده نمی شد.
متاسفانه جُنگ شادی امروز بیش از یادبود جنگ طرفدار دارد.
پلاکهای جبهه جای خودش را به زنجیرهای طلا داده است.
همه جا پر شده از ترانه های اسلامی که از ارشاد هم مجوز دارند.
مردم را به جنگ رنگ آبی و قرمز مشغول کرده اند.
قرآنهای مخمل بافی شده هم جای خود را به ستاره ی ونوس می دهد.
خیابانها پر است از عروسکهای رنگارنگ و متحرک...
که نه درد داغ و فراق را می شناسند، نه آژیرهای هوایی یادشان است
و نه می دانند فقر چه طعمی دارد.
تا دیده و شنیده اند، کف و سوت به جای تکبیر و صلوات بوده است و گستاخانه
مظاهر انقلاب را مسخره می کنند.
دریغا.... دریغا که سنگها را بسته و سگها را باز گذاشته اند.
خدایا زنده بودنم عطر بودن را حس نکرد مرگم را لحظه ی سرشار بودن قرار ده