این عشق چه سودایی است اندر دل دیوانه
بیرون کند او ما را از خانه به می خانه
اندر در می خانه ، می در نفس ساقی است
با هر نفسش انگار ما را کند آواره
دستی بزنم بر می ، زهری بزنم بر لب
کان زهر کند ما را مستانه ی مستانه
با مستی خویش آرام گرییم بر آن دلدار
تا کی به تو ما گوییم ای دلبر فتانه
گرییم و ز اشک خویش آباد کنیم دنیا
شاید نظری کردی بر عاشق دلداده
شاعر : عاجر