قرها زمین انتظار مردانی این چنین را میکشید ...
تا بیاییند و کربلای ایران را عاشقانه بسازند ...
این مردان آمدند و رفتند ...
فقط من و تو مانده ایم ...
و از این جریان چیزی نفهمیده ایم ...
حال پس از سالها که از آن روز ها گذشته است ...
عزم سفر ... قطار رفته است ... ساکها
یه حسرت زمینه شده روی خاک ها ...