فبشر عباد الذین یستمعون القول و فیتبعون احسنه
نامه سرگشاده بسیج دانشجویی دانشگاه تربیت مدرس به سید حسن خمینی
آیا وقت آن نرسیده که اعتراض معنادار مردم را تحلیل کنید؟
آنچه در سالروز رحلت امام راحل گذشت و فریاد اعتراضگونهای که در شعارهای پی در پی مردم تبلور یافت، تجلی قضاوتی پرمعنا بود که اکنون و از پس فرونشستن گرد و غبار فتنه، خواهناخواه نسبت به بازماندگان و مدعیان گذشته خط امام(ره) شکل گرفته است؛ کسانی که مورد اعتماد و وثوق مردم بودند و انتظار رفته و میرود در خط امام(ره) و در حمایت از ولایت قرار گیرند و مرزهاشان را با صف فتنه و صف معاندین نظام شفاف سازند.
جناب حجت الاسلام و المسلمین سیدحسن خمینی
آنان که در یادبود پیر و مراد خویش یعنی خمینی کبیر خود را با زحمت و مشقت به بهشت زهرا رسانده بودند را شما خوب میشناسید، اینان همان پابرهنگان انقلابند؛ همانها که پیش از این از عبای شما به تبرک بوسه میگرفتند و با حضورتان عطر امام را استشمام میکردند؛ کسانی که امام و بیت امام را گرامی میداشتند و البته اکنون از همراهی بیت امام با فتنهگران نگران و شگفتزدهاند.
کاش فیلمهای نماز جمعه را مرور کنید و مشتهای گره کرده مردم را ببینید و دریابید که اعتراضها تنها محصور در محوطه داخل حرم هم نبود. مردم در داخل و خارج حرم یکپارچه شعار میدادند: "وصیت حاج احمد؛ پیروی از ولایت". آیا وقت آن نرسیده که بنشینید و چرایی این اعتراض پرمعنا را تحلیل کنید؟
تولیت آستان امام راحل
آیا از خود پرسیدهاید که چرا دوستداران بیت امام شعارهای پرحرارتشان را در حرم امام و در اعتراض به شما وانگذاشتند و آیا پرسیدهاید که چرا در بین مردم جمعی به حمایت از شما برنخواست تا شرایط سخنرانیتان فراهم شود؟ چرا از حمایت جمعیتی ولو اندک و محدود نیز در حرم امام بیبهره ماندید؟!صاحبان بصیرت و اندیشه، واقعیت را انکار نمیکنند؛ بلکه به تحلیل آن دست مییازند و اکنون این شمایید که میبایست فریاد مردم را که در سراسر حرم تنین افکند، تحلیل کنید.
آیا از خود پرسیده اید که چرا وصیت نامه سید احمد بار دیگر دست به دست میچرخد و مردم این عبارات را تکرار می کنند که:«به حسن و برادرانش این توصیه رامینمایم که همیشه سعی کنند در خط رهبری حرکت کنند و از آن منحرف نشوندکه خیر دنیا و آخرت در آناست و بدانندکه ایشان موفقیت اسلام و نظام و کشور را میخواهند. هرگز گرفتار تحلیلهای گوناگون نشوند که دشمن در کمین است... امروز باید در کنار نظام مان پشت سر رهبری قرار بگیریم. رهبر ما شاگرد امام است. هیچکس حق شکستن حریم رهبری را ندارد. حرمت رهبری نظام اسلامی،از اصول خدشه ناپذیر انقلاب اسلامی ماست. همه باید به دستورات رهبری عمل کنند»؟
جناب آقای سید حسن خمینی
وقتی آتش فتنه زبانه کشید، در عاشورا به مقدسات توهین شد و بانیان این همه مردمی خداجو لقب گرفتند، وقتی صفِ به اصطلاح معترضان به انتخابات با صفِ معاندین نظام، منافقین و ملی- مذهبی های مطرود امام یکی شد، وقتی قانون اساسی زیر پای مدعیان قانونگرایی له شد، وقتی توهینها به رهبر انقلاب و ساحت امام راحل شکل گرفت، وقتی سیل بیانیههای توهینآمیز به نظام از سوی بانیان فتنه کلید خورد، آنگاه بود که دیگر جایی برای تردید باقی نماند.
مردم خوب میدان نبرد را شناختند؛ اما انتظار نداشتند عکس شما را در مراسم عروسی پسر یکی از چهره های معلوم الحال اصلاحطلب و در کنار میرحسینموسوی، کروبی، خاتمی و موسویخوئینیها ببینند. مردم انتظار نداشتند نوه امام با فتنهگران همراهی کند و در بزمها دوشادوش آنان بنشیند و لبخند بزند. مردم انتظار نداشتند نوه امام هم نتواند صف خود را با مطرودین خط امام مشخص کند. مردم انتظار نداشتند نوه امام هم نتواند بین حق و باطل تفکیک کند. مردم انتظار نداشتند نوه امام نیز همسنگر فتنهگران دیکتاتور و جاهل شود. انتظار نداشتند نتواند در مقابل هرزهگوییها و طرحریزیهای گروهکها و منافقین و ضدانقلاب بایستد.
تولیت بیت امام راحل
رهبر انقلاب در نمازجمعه فرمودند:«این کجاندیشى است که ما مواضع امام را انکار کنیم. این کجاندیشى را هم متأسفانه بعضاً کسانى انجام میدهند که یک وقتى خودشان جزو مروجان افکار امام بودند یا جزو پیروان امام بودند. حالا به هر دلیلى راهها کج میشود، هدفها گم میشود، یک عدهاى برمیگردند...» به راستی بعد این 20 سال شما با مواضع و خط امام چه کردید؟ با دستور امام و و صیت سید احمد مبنی بر پیروی از ولایت فقیه چه کردید؟
مگر نه این است که جزو کلیدیترین بیانات امام تفکیک "اسلام ناب" و "اسلام آمریکایی" بود. و مگر نه این است که اسلام آمریکایی همان اسلام بیتفاوت در مقابل ظلم و زیادهخواهی و دستاندازی به حقوق مظلومان است. شما که میبایست مدافع جمهوریت نظام و حق مردم میبودید، چرا در مقابل دیکتاتوری اقلیتی خودخواه که خیابانها را به آشوب کشیدند، قد علم نکردید؟ به چه حقی با دشمنان ملت نشستید و به لبخندهای وقیحانهشان لبخند زدید؟ گمان میکنید مردم این لبخندها را نمیبینند و تحلیل نمیکنند؟ گمان میکنید مردم نمیفهمند و نمیدانند؟ چرا از حقوق ملت دفاع نکردید؟
نوه گرانقدر امام راحل
اینان که در اعتراض به شما شتافتند، دشمن نیستند، مردم انقلابی و جزو دلسوزان شمایند! فریاد اعتراض مردم نه یک اتفاق ساده که زنگ هشدار معناداری بود برای شما تا بدانید پیروان خط امام از شما انتظار دارند به مشی امام عمل کنید و پیرو ولایت باشید. انتظار دارند شما را در صف انقلابیون ببینند نه در صفی که بیبیسیو صدایآمریکا هم در آن صف قرار دارند. مگر امام نفرمود وقتی که دشمن برای ما کف زد، باید بدانیم راه به خطا بردهایم؟ چرا کفزدنهای دشمن و حسابی که فتنهگران روی شما بازکردهاند، نگرانیتان را موجب نشد؟
اکنون البته این شمایید که می توانید هشدار مردم را بشنوید و راه به خطا رفته را به خود واگذارید یا اینکه با بی تفاوتی خود آتش به اعتراضات مردمی بیفزایید.
ما دانشجویان انقلابی دانشگاه تربیت مدرس با قلبی جریحهدار و خاطری آزرده بار دیگر از شما میخواهیم آنچه گذشته است را جبران کنید و به صف ملت بازگردید. ان الله غفور رحیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
بسیج دانشجویی دانشگاه تربیت مدرس
با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم
اوو!! معذرت میخوام
من هم معذرت میخوام ,دقت نکردم
ما خیلی مؤدب بودیم ، من و این غریبه ,خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم ...
اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار می کنیم ... ؟!
کمی بعد ازآنروز، در حال پختن شام بودم.دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد همینکه برگشتم به اوخوردم وتقریبا" انداختمش با اخم گفتم: ”اه !! ازسرراه
برو کنار“
قلب کوچکش شکست و رفت
نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم
وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت: وقتی با یک غریبه برخورد میکنی ، آداب معمول را رعایت میکنی
اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا نزدیک در، چند گل پیدا میکنی .آنها گلهایی هستند که او برایت آورده است.خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی آرام ایستاده بود که سورپرایزت بکنه ... ! هرگز اشکهایی که چشمهای کوچیکشو پر کرده بود ندیدی ... !
در این لحظه احساس حقارت کردم
اشکهایم سرازیرشدند.آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم
بیدار شو کوچولو ، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟
گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که امروز داشتم نمیبایست اون طور سرت داد بکشم
گفت :اشکالی نداره من به هر حال دوستت دارم مامان
من هم دوستت دارم دخترم
و گلها رو هم دوست دارم
مخصوصا آبیه رو
گفت : اونا رو کنار درخت پیدا کرد م ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن میدونستم دوستشون داری ، مخصوصا آبیه رو
...
آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکتی که در آن کار میکنید به آسانی در
ظرف یک روز برای شما جانشینی می آورد؟
اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد.
و به این فکر کنید که ما خود را وقف کارمیکنیم و نه خانواده مان
چه سرمایه گذاری ناعاقلانه ای !!
اینطور فکر نمیکنید؟!!
به راستی کلمه “خانواده“ یعنی چه ؟؟
...
استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید:
به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
شاگردان جواب دادند:
?? گرم ، ??? گرم ، ??? گرم
استاد گفت:
من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید:
خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد میگیرد.
حق با توست… حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند. و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟
شاگردان جواب دادند: نه
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ درعوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است.
اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید.
اشکالی ندارد. اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد.
اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.
فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است.. اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید.
به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید!
دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری.
زندگی همین است!
یادتان هست که احساس خطر میکردید؟ |
شعر: احسان ترابی - تابناک
شعر: احسان ترابی - تابناک |