سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوست داشتن چیزی، [نسبت به کاستی های آن] کور و کَرَت می سازد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
عــــــــــروج
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» بال پرواز جنگ ... 2 او و ژنرال امریکایی

دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارش‌هایی که در پرونده خدمت من درج شده بود، هنوز تکلیفم روشن نبود و به من گواهی‌نامه نمی‌دادند.
یک روز به دفتر مسؤول دانشکده، که یک ژنرال بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. از من خواست که بنشینم. پرونده‌ام روی میز بود. ژنرال آخرین کسی بود که باید نسبت به قبول یا رد شدنم اظهار نظر می‌کرد. ژنرال شروع کرد به سؤال. از سؤال‌ها برمی‌آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این برایم خوشایند نبود. چون احساس می‌کردم رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامه‌هایی که برای زندگی آینده‌ام در سر داشتم، همه در حال محو شدن و نابودی است. اگر به نتیجه نمی‌رسیدیم، من باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برمی‌گشتم. در این فکرها بودم که در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست داخل شود. با اجازه ژنرال مرد تو آمد و بعد از احترام، ژنرال را برای کار مهمی، به بیرون اتاق برد. با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم؛ کاش در این‌جا نبودم و می‌توانستم نماز را اول وقت بخوانم.
رفته رفته انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. با خودم گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست؛ همین‌جا نماز را می‌خوانم؛ إن‌شاءالله که تا نمازم تمام نشود، نمی‌آید. بلند شدم، به گوشه‌ای از اتاق رفتم و روزنامه‌‍ای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول شدم. اواسط نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم؛ نمازم را ادامه می‌دهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و بلند شدم آمد طرف میز ژنرال. در حالی که بر روی صندلی می‌نشستم، از ژنرال معذرت خواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت: «چه‌کار می‌کردی؟»
گفتم: «عبادت می‌کردم.»
گفت: «بیشتر توضیح بده.»
گفتم: «در دین ما دستور بر این است که در ساعت‌های معین از شبانه  روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم. چون الآن هم زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.»
ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: «همه این مطالبی که در پرونده تو آمده، مثل این که راجع به همین کارهاست، این طور نیست؟»
گفتم: «همین طور است!»
لبخند زد. از نگاهش خواندم که از صداقت و پای‌بندی من به سنت و فرهنگ خودم خوشش آمده. خودنویس را از جیبش بیرون آورد و با خوش‌رویی پرونده‌ام را امضا کرد. با حالتی احترامام (ره)یز از جایش بلند شد، دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: «به شما تبریک می  گویم. شما قبول شدید. برایتان آرزوی موفقیت دارم!»
متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. به اولین محل خلوتی که رسیدم، به پاس این نعمت بزرگ که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خط شکن ... ( جمعه 89/5/15 :: ساعت 3:0 صبح )

»» بال پرواز جنگ ... 1

گرامی باد یاد خاطره سرلشگر خلبان، شهید عباس بابایی

زندگی‌نامه
سرلشگر خلبان، شهید عباس بابایی در سال 1329 در شهرستان قزوین متولد شد. تحصیلات دوره ابتدایی را در دبستان «دهخدا» و دوره متوسطه را در دبیرستان «نظام وفا»ی قزوین گذراند.
در سال 1348، در حالی که در رشته پزشکی پذیرفته شده بود، داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. پس از گذراندن دوره آموزشی مقدماتی خلبانی، تحت تکمیل دوره، به کشور آمریکا اعزام گردید. در این مدّت، دوره آموزشی خلبانی هواپیماهای شکاری را با موفقیّت به پایان رساند و پس از بازگشت به ایران، در سال 1351، با درجه ستوان دومی، در پایگاه هوایی دزفول مشغول به خدمت شد.
 هم زمان با ورود هواپیما های پیشرفته «F-14» به نیروی هوایی ایران، شهید بابایی در دهم آبان ماه 1355، برای پرواز با این هواپیما انتخاب شد و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.
با اوج گیری مبارزات مردم مسلمان علیه نظام شاهنشاهی، وارد صفوف مبارزان شد و با فعالیت‌های مخفیانه در درون سازمان، به ایفای نقش پرداخت. پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه هوایی اصفهان، پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی را وجهه همت خود قرار داد. شهید بابایی، در هفتم مرداد ماه 1360 از درجه سروانی به سرهنگ دومی ارتقا یافت و به فرماندهی پایگاه هشتم اصفهان رسید. وی در نهم آذرماه 1362، ضمن ترفیع به درجه سرهنگ تمامی، به سِمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب شد و به ستاد فرماندهی این نیرو در تهران، عزیمت کرد.
ایشان سرانجام در تاریخ هشتم اردیبهشت ماه 1366 به درجه سرتیپی مفتخر شد و در پانزدهم مرداد ماه همان سال، در حالی که به درخواست‌ها و خواهش‌های پی در پی دوستان و نزدیکانش مبنی بر شرکت در مراسم حجّ آن سال پاسخ رد داده بود، برابر با روز عید قربان در حین یک عملیات برون مرزی، به شهادت رسید و لقاء دوست را برگزید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خط شکن ... ( پنج شنبه 89/5/14 :: ساعت 2:57 عصر )

»» بچه ی ولایتی

ولایة علی بن ابی طالب حصنی ، من دخل حصنی ، امن من عذابی ...

ولایت داشتن و ولایت مدار بودن و پیروی از خط ولایت کردن به تیپ و قیافه و شغل و ... نیست !

به جنسیت نیست !

گاهی حتی به ملیت هم نیست ... !

این روز ها وقتی گوشه گوشه دنیا راهپیمایی میشه که توش مسلمانان حضور دارند حتما عکسی از امام خمینی و امام خامنه ای اونجا هست ... !

این یعنی ولایت داشتن و ولایت مدار بودن  ... !

دیگه سیاه و سفید ، عرب و عجم ، شیعه و سنی ، حتی مسلمان و غیر مسلمان همه در زیر یک پرچم قرار میگیرند ...

ولایت همون ریسمان الهیه که همه بهش چنگ میندازن تا به مقصد نهایی برسن ...

کلپی دیدم از آرشیو صدا و سیما که پخش نشده ...

جای دوری هم نیست ... ! همین ایران خودمونه و همین تهران ...!

ولایت داشتن رو یاد بگیریم ...

دفاع از ولایت رو یاد بگیریم ...

دانلود کلیپ بچه ی ولایتی ...

ببینین و لذت ببرین ...

خلوص هم یعنی همین نه چیز دیگه ... !

یا حق ...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خط شکن ... ( چهارشنبه 89/5/6 :: ساعت 2:32 عصر )

»» ساعت چهار و پنج دقیقه

نشسته بودم رو نیم‌کتِ پارک، کلاغ‌ها را می‌شمردم تا بیاید. سنگ می‌انداختم بهشان. می‌پریدند، دورتر می‌نشستند. کمی بعد دوباره برمی‌گشتند، جلوم رژه می‌رفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی‌ شدم. شاخه‌گلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت می‌پژمرد.
طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغ‌ها.
گل را هم انداختم زمین، پاسارَش کردم. گَند زدم بهش. گل‌برگ‌هاش کَنده، پخش، لهیده شد. بعد، یقه‌ی پالتوم را دادم بالا، دست‌هام را کردم تو جیب‌هاش، راهم را کشیدم رفتم. نرسیده به درِ پارک، صِداش از پشتِ سر آمد.
صدای تندِ قدم‌هاش و صِدای نَفَس نَفَس‌هاش هم.
برنگشتم به‌ رووش. حتی برای دعوا، مُرافعه، قهر. از در خارج شدم. خیابان را به دو گذشتم. هنوز داشت پُشتم می‌آمد. صدا پاشنه‌ی چکمه‌هاش را می‌شنیدم. می‌دوید صِدام می‌کرد.
آن‌طرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتَ‌م بِش بود. کلید انداختَ‌م در را باز کنم، بنشینم، بروم. برای همیشه. باز کرده نکرده، صدای بووق - ترمزی شدید و فریاد - ناله‌ای کوتاه ریخت تو گوش‌هام - تو جانم.
تندی برگشتم. دیدمش. پخشِ خیابان شده بود. به‌روو افتاده بود جلو ماشینی که بِش زده بود و راننده‌ش هم داشت توو سرِ خودش می‌زد. سرش خورده بود روو آسفالت، پُکیده بود و خون، راه کشیده بود می‌رفت سمتِ جوویِ کنارِ خیابان.
ترس‌خورده - هول دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم.
مبهوت.
گیج.
مَنگ.
هاج و واج نِگاش کردم.
توو دستِ چپش بسته‌ی کوچکی بود. کادو پیچ. محکم چسبیده بودش. نِگام رفت ماند روو آستینِ مانتوش که بالا شده، ساعتَ‌ش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام برگشت ساعتِ خودم را سُکید.
چهار و چهل و پنج دقیقه!
گیجْ - درب و داغانْ نِگا ساعتِ راننده‌ی بخت برگشته کردم. عدلْ چهار و پنج دقیقه بود!!

ای خدا کمکمون کن ...

کمکمون که که وقتی آقامون میاد این بلا رو سرش در نیاریم ...

خدایا عنایت که جزو اصحاب و اعوان و انصار و شیعه ها و یاوران خواصش قرار بگیریم ...

خدایا عنایت کن که هیچ وقت تنهایش نزاریم ...

یا حق ...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خط شکن ... ( دوشنبه 89/5/4 :: ساعت 11:33 صبح )

»» طلبه سیرجانی

باسمه‌تعالی
کمیته مردمی حمایت از طلبه سیرجانی همزمان با میلاد امام زمان(عج)و آغاز هفته مهدویت اعلام موجودیت کرد.
این کمیته از فعالین تشکل‌های دانشجوئی نظیر بسیج دانشجوئی، جنبش عدالتخواه، جامعه اسلامی دانشجویان و نیز مجمع اسلام ناب طلاب حوزه علمیه قم، جمعی از روحانیون و ائمه جماعات مساجد تهران به همراه جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، هیئات مذهبی تهران و شهر ری، بسیج محلات، هنرمندان و تعدادی از اساتید و فارغ التحصیلان دانشگاهی؛ در پی بی‌مهری و عدم توجه در خورِ شأن از سوی نمایندگان مجلس، قوه قضائیه نسبت به این حرکت انقلابی جهت تجمیع توان موجود تشکیل گردید.
این کمیته در نظر دارد تا با توجه به گذران بالغ بر 60 روز! از بست نشینی حجت الاسلام علیرضا جهانشاهی معروف به طلبه سیرجانی در اعتراض به عدم پیگیری جدی مسئله زمین‌خواری سیرجان،‌مفاسد اقتصادی و برخی بی‌عدالتی‌های موجود در جامعه؛‌ اقدام به پیگیری حقوقی مسائل مربوط به این طلبه و حرکت انقلابی‌اش نماید. در این راستا ضمن تاکید بر جنبه اقدام قانونی در نظر دارد تا برنامه هایی نظیر برگزاری اردوهای سراسری عدالتخواهی به مقصد حرم حضرت عبدالعظیم شهر ری و محل بست نشینی طلبه سیرجانی، برپائی میزهای تخصصی و همایش‌هایی در زمینه بررسی راهکارهای عملی شدن بند میم وصیت نامه امام، چگونگی نظارت مردم بر حکومت با حضور فعالین عدالتخواهی و ... برگزار نماید.
لازم بذکر است در کنار این برنامه‌های فرهنگی، افتتاح نگارخانه عدالت، چاپ بورشورهایی در راستای شفاف سازی سابقه حرکت عدالت‌خواهانه طلبه سیرجانی، منویات حضرت روح الله(ره) و بیانات رهبری معظم(دامه برکاته)،‌ بازخوانی تاریخی بست‌نشینی در حرم شهر ری، همه چیز درباره طلبه سیرجانی و ... ؛ نیز در دستور کار قرار دارد.
اولین سری از اردوهای عدالتخواهانه به همت فعالین جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در شهر ورامین طی روزهای پایانی این هفته (اوایل مرداد) به مقصد حرم مطهر شهر ری، جهت تجدید میثاق با آرمان‌های خمینی کبیر(ره) و امام خامنه‌ای(دامه برکاته) در قالب برپایی جلسات سخنرانی و اجرای زنده سرود عدالت؛ برگزار می‌گردد.
لازم بذکر است این اردوها که به همت فعالین عدالتخواهی در سراسر کشور به صورت خودجوش در حال شکل‌گیری است در هفته بعد شاهد حضور جمع زیادی از شهرهای مختلف کشور نظیر تبریز، تهران، مازندران، گرگان، اهواز، قم، مشهد و ...  در محل حرم مطهر شهر ری خواهد بود.
مقداد گرگانی
دبیر کمیته مردمی حمایت از طلبه سیرجانی
شماره تماس : 54 73026 0919
سامانه پیامکی: 10000118118777
• وبلاگ رسمی کمیته حمایت :
www.armanedalat.blogfa.com
www.armanedalat.pelakfa.com



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خط شکن ... ( پنج شنبه 89/4/31 :: ساعت 3:28 صبح )

<      1   2   3   4   5   >>   >

>> بازدید امروز: 6
>> بازدید دیروز: 33
>> مجموع بازدیدها: 282466
» درباره من

عــــــــــروج
مدیر وبلاگ : خط شکن ...[98]
نویسندگان وبلاگ :
آسمان عروج ...
آسمان عروج ... (@)[16]

بال پرواز ...
بال پرواز ... (@)[4]

عاجر ...
عاجر ... (@)[0]


به نام خدا ... خط شکن ... یه نسل سومی ... یکی که خیلی چیز ها دیده و شنیده و تجربه کرده ... یکی که سعی در اصلاح درون و بیرونش داره ... یه بسیجیه دانشجو ... یه بسیجیه طلبه ... به امید شهادت

» پیوندهای روزانه

افشاگری از خود فروختگان اصلاحات جنبش سبز اموی ... [21]
کتاب پاسخ به شبهات اینترنتی 1 [160]
عشق یعنی ... ؟! [183]
صدای شرهانی ... صدایی از اولین باز دید ازبلاگ تا پلاک 2 [780]
لاله های سخن گو ... [218]
حالم دیدنی است ... [162]
استخاره با قرآن ... [186]
بهترین مهمون ... [274]
حسین ... [299]
گوگل google [109]
یاهو ایمیل yahoo Email [174]
[آرشیو(11)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
عشق[3] . عشق به خانواده . عیوبم . فداکار . فرزند . معجزه . هشدار . وفاداری . کمتر . اخلاق . ازدواج . ایران . ایمان . بچه های جهاد . بد . تر . جغله های جهاد . درس . زندگی . سنی . شیعه . طنز . عاشق . عروج _ پرواز .
» آرشیو مطالب
*« هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنیِ »*
افسانه شهادت فاطمه ؟!!؟ اهل تسنن نخوانند ؟!
کاش جنگ رو از یاد برده بودم
جوانان و تهاجم فرهنگی
عروجی مظلومانه
خاطره بازگشت
عروجی کم یاب
این مطلب رو اصلاً نخونید ؟!
زمستان 1383
بهار 1384
تابستان 1384
زمستان 1384
بهار 1385
تابستان 1385
پاییز 1385
عروجی فاطمی ...
صدایی خاموش ...
روایتی از بلاگ تا پلاک ...
عروجی حسینی ...
شرایط جلسات تفسیر
چند روزی با شهداء ...
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
وای مادرم ... ( شهادت مادرم زهرا (س) )
فشار قبر ...
به مهمانی بابا خوش آمدی
گام های زهرا ...
خط شکسته شده ...
درد عشق ...
شهداء شرمنده ام ...
به خود آئیم ... ؟!!
نوشته های بیقرار عروج ...
نوشته های آسمان عروج ...
نوشته های عطیه عروج ...
نوشته های کمیل ...
تابستان و پاییز 87
ایران سنی مذهب فرزد کمتر زندگی بد تر
عشق و زندگی
نوشته های کمیل ...
مرگ بر ضد ولایت فقیه ...
عمومی ...
بارش های باران ...
نوشته های عاجر ...
خاکریز ...
بال پرواز جنگ شهید بابایی
سال 89
سال 90
سال 91
سال92

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
پیاده تا عرش
.:: در کوی بی نشان ها ::.
دل نوشته های یک دختر شهید
پرواز تا یکی شدن
.:: بوستان نماز ::.
تخریبچی ...
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
یادداشتهای فانوس
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
سرافرازان
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
اواز قطره
بچّه شهید (به یاد شهدا)
چفیه
نگاه منتظر
شهدا
عطر حضور
سراج
نیم پلاک
فدایی سید علی
قافله شهداء
هیئت حضرت علی اکبر(ع)
فلورانس مهربون
شاهد
سایت بچه های قلم
حجاب
کوثر ...
راه آسمان کجاست؟
آفرینش
حزب اللهی مدرنیته
.: حرف دل :.
حاج رضا
بیسیم چی
گل دختر
خونه یاس 115
دیدبان برج مینو
بی قرار
راز و نیاز با خدا
از پشت دوربین من
دستنوشته های بی بی ریحانه
زیر آسمان خدا
بیت حسن ک.نظری(امُل جان)
بهارستان
عروج ...
عــــــــــروج
حجاب و دختران آخر الزمان
خلوتم پر است از حس غریب ...
کوثر
شیمیایی
زینب خانوم
وبلاگ حاج حمید
خاطرات شهداء ...
فرش دل
یاگاه اطلاع رسانی فرهنگی شاهد . نوید شاهد
حریم یاس
اخلاق زناشویی
قافله قاریان قرآن شهداء ....
دهلران شرهانی
به مریم بگویید بخندد ...
نمایه ... بارانی که برای باد مینویسد ...
کاریکاتوریست برقی
کنتراست ... سایت هنری
حم عسق ...
خیلی دور ... خیلی نزدیک
ساجدون ...

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب